کد مطلب:94617 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

خطبه 200-در خانه علاء حارثی












[صفحه 518]

تو ای علاء ابن زیاد بیماری، و من به عیادتت آمده ام اما می بینم كه بارگاهی بس عظیم سرای تو است اینك تو بگو، با چنین دولت سرائی عظیم، در دنیا چه كرده ای؟ حال آنكه تو به آن جهان جاودان و با شكوه و بی مانند، بسی نیازمندی. اگر پنداشتی كه با چنین كاخ پهناوری، به عرصه فراخ و شكوهمند آخرت واصل خواهی شد، پس در خانه بگشای و مقدم میهمان، عزیز دار و با خویشان و نزدیكان به گرمی بیامیز حقوق دینی و زكات اسلامی را كه واجب است به كسانیكه مستحق اند و نیازمند، ادا كن كه چون چنین كنی، آنسرای جاودانی را دریافته ای. آنگاه علاء ابن زیاد به علی (ع) گفت:- ای امیرمومنان، من از برادرم عاصم به تو شكایت می كنم. چه شكایتی و برای چه؟- از گلیم، جامه ای به تن كرده و روی از مال و منال و خوشیهای دنیا برتافته. اینك نزد منش آورید (هنگامیكه عاصم ابن زیاد نزد علی (ع) آمد، امیرمومنان به او فرمود ): تو ای دشمن خود! می بینم كه ابلیش پلیدی و ناپاكی، خواسته تا ترا در این ردا و جامه ژنده، حیران و سرگردان كند تو رحمی به همسر و فرزندانت نیاورده ای! میپنداری كه خداوند پاكیزه ها را برای تو حلال كرده، اما نمی خواهد كه تو از آنها بهره مند گردی؟

وای بر تو كه نزد خدا كوچكتر از آنی كه ذات پاكش، نعمتی را بر تو روا داشته و تو روی از آن برگفته باشی! عاصم گفت:- ای امیرمومنان، كار من هم بسان توست كه جامه ات خشن و طعامت ناگوار و تلخ و بیمزه است! وای بر تو! من هرگز بسان تو نیستم. چون، آفریدگار مهربان روا دانست كه پیشوایان بر حق، خود را با مردمان تهیدست و بینوا برابر نهند، تا اینكه فقیر و تنگدست در زیر بار بی برگی، از پای در نیاید و پریشان نگردد و پیشوا را هم، همچون خود ببیند


صفحه 518.